پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
مامان پريسامامان پريسا، تا این لحظه: 35 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
بابا رسولبابا رسول، تا این لحظه: 41 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

پارسا دردونه ی مامان و بابایی

تماشای فوتبال

چند روزیه جام جهانی شروع شده شبا خیلی دیر میخوابی با بابایی میشینی فوتبال تماشا میکنی ب رات فرقی نمیکنه کدوم تیم بازی میکنه همه رو تماشا میکنی با یه هیجانی هم تماشا میکنی انگار همه بازیکن ها رو میشناسی داد میزنی و میگی آقا گل بزن آقاااااا گل بزن هر کدوم از تیم ها هم که گل بزنه به یه اندازه خوشحال میشی(پسرم طرفدار بازی خوبه)   البته اگه ایران خوب بازی کنه بیشتر خوشحال میشی  قربون پسر گلم بشم الان که دارم برات مینویسم داری سی دی خاله ستاره رو نگاه میکنی راستی دیشب یه کار خیلی خوب یاد گرفتی که منو بابایی رو خیلی خوشحال کردی یه کم دیر یاد گرفتی ولی مهمه که یاد گرفتی همون...
30 خرداد 1393

وقتی پارسا کوچولو بود

بچه ها وقتی کوچیکترن خیلی معصوم ترن  پاک ترن انگار مال یه دنیای دیگه ان   آسمونین هنوز این جهانی نشدن فرشته هایی که هنوز به این دنیا عادت نکردن .تا حالا به گریه های بدون علت بچه ها دقت کردین..... فرشته های آسمونی رو خیلی راحت میشه تو بچه ها دید تو خنده هاشون   گریه هاشون   دستای کوچولوشون   چشماشون پارسا فرشته ی کوچولوی من     ...
25 خرداد 1393

امیر مهدی خاله

29 اردیبهشت پارسا کوچولوصاحب یه پسر خاله خوشگل دیگه شد. اسم این تازه وارد امیر مهدیه داداش کوچولوی امیر حسین. این آقای خوش تیپ امیر حسین   تو عزیزترین خاله ای اینم اولین عکس امیر مهدی تو بیمارستان خاله قربونت بشه عززززززززززززیزم اینم یه عکس دیگه اولین باری که امیر مهدی اومد خونه ما البته اینجا آقا پسر ماچند روزیه  مسلمون شده سه پسر خاله دوست داشتنی پارسا محو تماشا پسرای گل ...
25 خرداد 1393

مسافرت اردبیل

دو هفته پیش با مامان جون و دایی رفتیم مسافرت رفتیم دامنه های سبلان اول رفتیم آب گرم گیوی تا حالا نرفته بودیم ولی خیلی جای قشنگی بود فکر کنم تو راه خلخال به اردبیل بود . بعد رفتیم آب گرم سردابه آب گرمش خیلی خوب بود ولی طبیعت سردابه فوق العاده تر کوه های سرسبز گل های رنگارنگ  گله ی گوسفنده ها  چشمه های زلال تو که حسابی کیف میکردی اصلا دلت نمیخواست بریم خونه . بعد از سردابه رفتیم کلیبر اونجا هم خیلی قشنگ بود خیلی خوش گذشت مخصوصا آب گرمش آب با اینکه خیلی گرم بود تو خیلی دوست داشتی مگه میشد تو رو آورد بیرون کلی واسه خودت آب بازی کردی. از گردنه حیران رفتیم آستارا وا...
23 خرداد 1393

بازی با کارت

روزای اول که این کارتا رو برات خریده بودم فکر نمی کردم یه روزی بتونی این طور باهاشون بازی کنی اخه اون روزا اصلا دقت نمی کردی همش حواست پرت میشد به هزار زحمت میتونستم ده دقیقه باهات کار کنم ولی الان بر عکس شده تمام روز بهترین سرگرمیت شده بازی با این کارتا تنها هم که بازی نمیکنی باید با هم بازی کنیم قربونت بشم مثل اقا ها می شینی کارتا تو می چینی دورتو میگی مامانی بپرس تا دیروز فقط در مورد تصاویر کارتا ازت میپرسیدم تو هم جواب میدادی ولی از دیروز یا بهتر بگم از امروز یه کار جدید یاد گرفتی دیروز یه بار از روی نوشته ها ازت سوال کردم سه تا از کارتا رو درست جواب دادی  گفتم شاید شانسی گفتی ولی امروز یه بار دیگ...
22 خرداد 1393

اتلیه سها

مامانی گلم این عکستو خیلی دوست دارم مثل مردا شدی با اون کلاهت قربون اون نگاه قشنگت بشم خوشملم همش میخواستی همه جا رو به هم بریزی و با گوسفندا بازی کنی. مامان و بابا بهت افتخار میکنه چوپون مهربون مواظب گله ات هستی الهی همیشه خوشحال باشی. جشن دومادی تو ببینم عشقم منتظر عکسای خوشگل پارسا دردونه باشید    ...
21 خرداد 1393

دل نوشته

می خوام برات از ارزوهای قشنگی که برات دارم بنویسم همه اون چیزایی که با کمک هم بهشون میرسیم و دنیامون رو قشنگ میکنیم همه چی روز به روز بهتر میشه من به توایمان دارم ما همدیگرو داریمو این بزرگترین شانس ماست تو برای من مثل معجزه بودی معجزه ای که خدا فرستاد تا من رو باهاش بزرگ کنه.اره مامانی تو منو بزرگ کردی نه من تو رو. ...
20 خرداد 1393
1